از دیده گاه من غلامحسین ساعدی از اون نویسنده هائی بود که اکثر آثارهایش آمیزه ای از خیال و واقعیت، ترس و وحشت، با زبانی قوی و با بیانی از زبان جامعه ای مملوء ازتاریخ، درد و رنج و رویابافی و شگفتی ها همراه بود. او بیشتر در داستانهای خود، خواننده را به دنیای غم انگیز وفلاکت بارمی برد! و با آدمهای روبرو می کرد که نظیر آنها را می توان درخیابانها و کوچه های شهر و یا روستاها یافت، البته این نظر حقیر است میتوانم بگویم جدیترین نمایشنامههایی که من تابحال خوانده ام کارهای غلامحسین ساعدی بوده است مانند: نمایشنامه های دعوت، عاقبت قلمفرسایی،خوشابه حال بردباران وخانه روشنی،که این نمایشنامه ها واقعا در من تاثیر بسزایی گذاشت.

بیتردید باید عرض کنم هیچ نویسنده معاصر ایرانی مانند ساعدی به توصیف زندگی ولگردان، بیكاران و خانه به دوشان حاشیه شهرها نپرداخته و از تنگدستی و محرومیت آنان این گونه با صمیمیت سخن نگفته است.

بین آثار ساعدی و داستان های نسبتاً زیادی میتوان یافت كه محل وقوعشان روستاست. مجموعه" عزاداران بیل (1343) كه شامل هشت داستان به هم پیوسته است، یكی از آنهاست. ساعدی دراین داستان ها مسائل زندگی در روستا را مطرح می كند، و از كار و امور روزانه از بیماری و قحطی، از عشق و خرافات و موضوع هایی نظیر آنها سخن می گوید .بیل، دهكده ای كوچك و خیالی است كه تمام ویژگی های یك جامعه بزرگ را داراست: فضای فتنه خیز و مردم آن تنگدست و خرافه پرستند. وجه مشتركی كه در همه این داستان ها وجود دارد بلایی است كه در هر یك از آنها روی میدهد. این بلا در سه داستان نخست به صورت بیماری و در داستان پنجم به شكل سگی غریب ظاهر میشود. در داستان چهارم مردی كه گاوش مرده است، مشاعرش را از دست میدهد و خود را گاو می پندارد. که البته در باره گاو در پست قبلی نسبتا به صورت کامل به موضوع آن پرداخته ام ،داستان ششم شرح خرافه پرستی روستاییان و داستان هفتم توصیف بیماری مرموز یكی از آنان است. در داستان آخر سرنوشت یكی از اهالی دهكده توصیف می شود كه به شهر می رود و درآنجا كارش به تیمارستان می كشد. به نظر من ساعدی در ایجاد فضای روستا چیره دست است و در توصیف آدم ها و نشان دادن جهان ذهنی آنان توانا. او در این داستان ها چنان واقعیت و خیال را با هم در می آمیزد كه سبب شگفتی میشود. طنز سیاه او نیز دراین موارد غالباً به كمكش می آید و معجونی غریب پدید می آورد.

ساعدی متعلق به نسلی از نویسندگان و نمایشنامه نویسان ایرانی است که در دهه چهل موفق شدند ادبیات و هنر ایران را به کلی دگرگون کنند و بر ادبیات و تئاتر ایران تاثیری بگذارند که آثارش تا به امروز نیز قابل مشاهده است. ترکیبی از تلاش های نو در زمینه نمایشنامه نویسی مدرن با موضوع ایرانی و همچنین تلاش هایی در زمینه رمان و داستان کوتاه و در دیگر زمینه های هنری با نگاهی به گره گاه های اجتماعی جامعه ایران. این نسل از تجربه شکست های تاریخی ایرانیان و پس از سال های سنگین سکوت (پس از کودتای 1332) سر برآورده بود. نسلی کنجکاو، خلاق، پیگیر و خودساخته. نسلی که هر چند سایه گرایش به چپ و نوعی هژمونی طلبی ایدئولوژیک در دوره هایی بر آن سنگینی می کرد، اما توانست تلاش ها و آثار در خور تعمقی در زمینه های گوناگون هنری در ارتباط با فرهنگ و روانشناسی جامعه ایرانی بر جای بگذارد.

ساعدی در بسیاری از آثارش به استفاده از تکنیک تمثیل سازی در افسانه های کهن ایرانی و نوعی از اشاره و رمز ما را متوجه عمق فاجعه ای می کند که در ورای یک اتفاق به ظاهر معمولی در شرف رخ دادن است. فقر و جهل مادی و معنوی و فضای وهن آلود و ترسناکی که در زندگی انسان به وجود می آورند، بخش مهمی از توجه ساعدی را در امر نویسندگی به خود مشغول کرده است.

ساعدی دیالوگ نویس چیره دستی بود و به گفته خودش نیز اصولا دیالوگ نویسی را دوست داشت. نبوغ او در توانایی اش در پروراندن یک موضوع به ظاهر پیش پا افتاده بود. او از قدرت تخیل کم نظیری برخوردار بود که هم در برخی از آثار نمایشی اش و هم در آثار ادبی اش برجسته می شود.

در این مسیر، حرفه دیگر او یعنی روانپزشکی به کمکش می آمد. او نمایشنامه نویسی بود که با مردم از طریق حرفه روانپزشکی نیز در ارتباط بود و جامعه و مردم اطرافش را خوب می شناخت و داستان ها، هراس ها و پیچیدگی های روابط آنها را می توانست در آثارش به خوبی بازتاب دهد. از این نظر ساعدی را می توان با چخوف مقایسه کرد.

هر دو علاوه بر نویسندگی و نمایشنامه نویسی، پزشک نیز بودند، هر دو از تجربه های خود با بیمارانشان و تواناییشان در شناخت روانشناسانه شخصیت ها در آثار ادبی و نمایشی شان بهره برده اند، هر دو بی عملی و پذیرش ناهنجاری های اجتماعی و تسلیم شدن به سرنوشت را به چالش کشیده اند.
تفاوت این دو شاید در آنجا باشد که بر خلاف چخوف که نگاه ابژکتیو و نظاره گر خود را به وقایع و شخصیت هایش از هر قشر اجتماعی حفظ می کند، ساعدی در جاهایی نمی تواند فاصله عاطفی خود را با کاراکترهایش حفظ کند؛ علی رغم اینکه برخی برونگرایی ساعدی در آثارش را نشانه ای مثبت و در خدمت نگاه ابژکتیو به وقایع اجتماعی ارزیابی می کنند.

اما به نظر من همین غفلت ساعدی از درونگرایی و درگیر شدنش با پیچیدگیها در آثارش، همین درگیر نشدنش با خود و همین توده گرایی افراطی اش به نوعی مانع بسط نگاهش از فراز زمانه خود شده است.
با این همه و به خاطر آثار قابل تعمقی که خلق کرده است، رد پای غلامحسین ساعدی به عنوان یکی از مهمترین نوآوران نمایشنامه نویسی مدرن و یکی از نویسندگان برجسته ایران همواره بر قله ادبیات و هنر ایران باقی خواهد ماند.هر چند نثر در داستانهای ساعدی، بر خلاف نثر در داستانهای گلشیری یا دولتآبادی، اهمیت ندارد و عنصر اصلی و پیشبرنده اغلب آثار ساعدی تصویر است و راویای که کارکردی چون دوربین دارد و همهچیز آنگونه که دوربین میبیند اتفاق میافتد، باز بازخوانی این داستانها نشان میدهد مشکلاتی که در نثر ساعدی است بیشتر به این برمیگردد

که او داستانهایش را سریع و در اثر مکاشفهای ناگهانی و منحصربهفرد خلق میکرده است که از استعداد فراوان او نیز حکایت دارد. میتوان نمونههای زیادی آورد و ثابت کرد که اگر ساعدی زمان کافی در اختیار داشت، میتوانست آثاری حتی درخشانتر بنویسد و میسر نشدن این مهم باعث شدهاست در حداقل نیمی از آثار او این حس ناتمامی به مخاطب هم منتقل شود. همهی اینها را گفتم تا برگردم به ابتدای این یادداشت، اینکه علاقهی من به «غلامحسین ساعدی» و آثارش شاید بیربط به علاقهی من به کتابهای نایاب نباشد. بله، اغلب آثار وی سالهاست که دیگر منتشر نمیشوند و جزو آثار نایابی هستند که برای به دست آوردنشان باید کمی به خود زحمت بدهیم
او در سال1334 وارد دانشکده پزشکی تبریز شد و یک سال بعد همکاری خود را با مجله سخن آغاز کرد."گوهر مراد” نام مستعاری بود که ساعدی داستان ها و نمایشنامه هایش را به این نام منتشر می کرد.در سال 1353 با همکاری نویسندگان معتبر آن روزگار شش شماره ازمجله” الفبا”را منتشر کرد. او را می توان یکی از پر کار ترین نویسندگان دوره خود دانست.ساعدی در 2 آذر1364 بر اثر خونریزی داخلی در بیمارستان سن آنتوان پاریس درگذشت. او اکنون در حدود 35 سال است که نزدیک آرمگاه صادق هدایت در گورستان پرلاشز پاریس در دل خاک آرمیده.
ت-منصوری















سلام علیکم: با عرض ادب و احترام و فرو تنی ، مقدم شما را به کلبه فرهنگی ام گرامی داشته وآرزومندم که از حضور در این کلبه ، احساس آرامش ، رضایت و لذت نمائید . ضمنا جهت مشاهده مطالب وعکسهای قدیمی به آرشیو ویا به بر چسبهای وب مراجعه فرمایند .